یادت برایم همانند قصه سیگار پیرمردیست که سالهاست میگوید نخ آخر است …
بهشت نمیخواهم اگر بخواهی مرا روی زمین ببوسی !
هر بار پیشِ تو هزار بار متولد میشوم !
بهشت فاصله ی پلک بالا و پایین من است وقتی که به “تو” نگاه میکنم !
تو را دوست داشتن تنها کارِ من است !
.
این نه قابل محاسبه است نه قابل شمارش ، حتی نمی توانی میزانش را تخمین بزنی !
بی انتهاست تا وقتی هستم تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی …
.
آمدنت را همیشه تحویل می گیرم …
.
فصل پنجمی هست به نام تــــــــو ، به هوای تــــــــو …
با صداقت مینویسم من اسیر نازتم
گر بخواهی یا نخواهی نازنینم یادتم
.
تو را بیشتر از تعطیلی مدرسه دوست دارم !
.
بگو دوستم میداری تا از دفتر شعرم کتابی مقدس بسازم …
دوست داشتن را در چشمی بجو که حتی وقتی بسته است “رویای” تو را خواب ببیند …
عشق یعنی طوری نگاهت میکنم که انگار تنها آدم دنیایی …
زیبایی ها را چشم میبیند و مهربانی ها را دل !
چشم فراموش میکند اما دل هرگز !
پس بدان که تا زمانی دل زنده است فراموش نخواهی شد …
به یادت هستم تا روزی که تابوتم همچون قایقی روان بر دوش مردم باشد !
بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد …
من تو را در قلبم دارم نه در دنیا !
میخواهم عکس بگیرم یادگاری از روی ماه …
با مهربانیت معجزه میکنی ؛ من به پیامبری ات مدتهاست ایمان آورده ام !
از من تا وجودت فاصله فقط چند کیلومتر “دوستت دارم” است !
ماه را خاموش می کنم تا بتابد چشمانت !
یخ میبندد و با هیچ آفتابی آب نمیشود !
“منی” که کنارش “تو” نباشی ، “تومنی” نمی ارزد …
نفسم شاید دلیلِ زنده بودنم باشد ولی بی شک تو تنها دلیلِ همین نفسی !