من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه ی تنهایی ما
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام ، ماهی دور از دریا
به همان قدر که چشم تو
پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
آن گاه که تنهایی تو را می آزارد
به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز
آشنایان کهن را خبری از دل تنهایم نیست
غم دل با که بگویم که کسی یادم نیست
تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
همیشه فاصله ای هست ، داد از این دارم
قبول کن که گذشته ست کار من از اشک
که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم
جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم