هیچ وقت دیوانه وار به کسی عشق نورز
چون شاید تو را کم عقل بپندارد
و خودش را عاقل…
در ادامه مطلب ببینید…
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ..!
ﻭ ﺍﻭ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺑﻪ ﺁﻥ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ” ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﮑﺸﺪ.. “
ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺮ ﻣﯽﺷﻮﯼ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ!!!!!
ﭼﺮﻭﮎِ ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ
ﮐﻪ ﭼﯿﻦِ ﺭﻭﯼِ ﺩﺍﻣﻨﺖ….
دلم که هوایت را میکند، دیگر نمیتوانم نفس بکشم…
بالا نمی آید این نفس لعنتی…
در هوای نبودنت….
.
کاش باران بر کویر دلم ببارد تا از رنگین کمانش پلی بسازم برای تجدید دیدارت.
ببار باران…
من سفرکرده ای دارم که فراموش کرده ام پشت سرش آب بریزم…
قدر بودن ها رو بدانیم نبودن ها در همین نزدیکی هاست…
من که از اینجا نمی روم…
تو هم که هیچ وقت نمی آیی!
می خواهم بدهم درهای بی دستگیره بسازند برای این خانه…
ما به هم نمی رسیم
اما
بهترین غریبه ات می مانم
که تو را همیشه دوست خواهد داشت…
قبل از انی که به یاد هم بشینیم. کنار هم بشینیم……..
تنها چیزی که باید از زندگی آموخت
فقط یک کلمه است
” میگذرد ”
اما جان میگیرد تا بگذرد
آزرده دل از کوی تو رفتم و نگفتی
کی بود و کجا رفت و چرا رفت و چرا نیست؟
بی تو مهتاب شبی…
نه
بی تو آن کوچه دگر ماه ندارد…
.
هوای مردن…
بیخ گوش من است…!
همان جایی که روزی…
رد نفس های تو بود!
آهسته گفت خدا نگهدارت! و قطع کرد…
آدم ها چه راحت مسئولیت خودشان را به گردن خدا می اندازند!!!!