اما ندانستم درخت دلتنگی های من
نه برای اینکه همه ” بخونن ” و بگن ” عالیه “
با من هــــزار نوبـت اگر دشمنی کنــی
ای دوست همچنان دل من مهربان تـُست
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
تو به اندازه ی تنهایی من … زیبایی …
من به اندازه ی زیبایی تو … غمگینم…
زمستان خدا را می توان عمری تحمل کرد
سینه ی ترد اناری ست که خنجر خورده
غزلی گفته ام از گونه ی گل نازک تر
من بجز شعر چه گفتم که به تو برخورده!؟
دلتنگی من شعله ی آن آتش نامیرایی ست