به تار تنهایی ام دست نزن
من پیله ی سکوتی ژرفم
بی نوازش تو …
درست مثل یک جزیره
از همه طرف به تنهایی محدودم
و چشم به راه یک کاشف!
آسمان هم که توباشی،
بغلت خواهم کرد
فکر گستردگی واژه نباش ،
همه در گوشه تنهایی من جادارند . . .
آخ که درد دارم درد
من از تو غریبترم
من میان این همه از توی تنها هم تنهاترم
آخ … کمتر لگد بزن تنهایی !
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم
و به اندازه هر برق نگاهت نگران
تو به اندازه تنهایی من شاد بمان . . .
اتاق سوت و کورم جهان کوچکی است . . .
برای سر کردن با این همه تنهایی و دلتنگی !
نیستی
و کوچه های تنهایی ام را
هیچ شمعی
روشن نمی کند
بی تو
هر شب
شام ِ غریبان است
” نگار الهی ”
خسته از تمام جهان به خـــــــانه برمی گردی
در را که باز می کنی
چراغ را که خودت روشن می کنی
یعنی تنهایی…
تنهایی را سربــازی فهمید
که مرخصی داشت اما جایی برای رفتن نداشت . . .
عشق اول هیچ وقت فراموش نمیشه
چون اولین حسه که تنهاییتو پر کرده . . .