نمیدانم از کجا اما خورده ام به بن بست
تقصیر تو نیست;هیچ تفنگی گلوله را تا ابد در سینه اش نگه نمی دارد !!
هشتصد اسم توی گوشی توست,تا بفهمی چقدر تنهایی !
و از میان تمام آرزوها،دردناک ترینش
حکایت پر کردن گودال با تکه ایی یخ است
هرکدام در من،اندکی بعد آب می شوند !
راحتــــ تر از ردپــایــی بر برفـــ
که زیر برفـــی تازه دفــن می شود
راحتـــ تــر از خاطـــره ی عطــر گیجــی در هــوا
که با رهگــذری تــازه از کنارتـــ رد می شود
و راحتـــ تـــر از آنکــه فکر کنی
از کفش هایم بپرس چقدر دنبالت گشته ام
حالا دیگر دهان باز کرده اند !!
به گمانم دست و پایم شکست در خیالت
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
این قدر که خالی شده بعد از “تو” جهانم…!
اما,تو انگار می خواهی گم کنی خانه دلم را !
“تو نیستی و هراسی در دلم افتاده”
حال مادر لالی را دارم که که کودکش را در انبوه جمعیت گم کرده است !