گاهی وقتها تو زندگی میرسی به یه جایی که بن بست نیست اما دیگه مقصد نداری !
.
.
لبخندم خیط میشود وقتی ساعتها به یادت روی لبانم می نشیند اما ناگهان به یاد می آورم تو دیگر نیستی …
.
.
خدایا ببخش که امانت دار خوبی نبودم …
دلی که داده بودی شکست !
.
.
گاهی دلم می خواهد دمپایی هایم را جا به جا بپوشم تا ببینم هنوز کسی حواسش به من هست یا نه !
.
.
در ادامه مطلب ببینید…
می گویند درد را از هر طرف بنویسی درد است
نمی دانند که اگر درد را از طرف تو اگر بنویسند شعر می شود !
.
.
بعد تو دلم همیشه “در دست تعمیر است” خواهد ماند !
.
.
از آن دمی که رفته ای
چه بی رُخت هوا بد است
چه بی ستاره گشته است
همیشه می چکد به من
ز قصه شبانه ام !
.
.
ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ، ﺗﻮﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !
.
.
دنیای عجیبی است
تو همه چیز من باشی ولی نباشی !
.
.
تلخی قصه آنجاست که وقتی دلم “سوخت” ، دلش “خنک” شد !
.
.
ای کاش کوه به کوه میرسید ولی آدم به آدم نه …
دیدن بعضی آدما ، داغ دلتو تازه میکنه !
.
.
نمیتوانم فراموشت کنم فقط با خود سخت میجنگم که دیگر به یاد نیارمت !
.
.
ﻣﺜﻞ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﭘﺮ شده ﺑﺎﺷﺪ ، ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﺍﯼ !
“ﻣﻬﺪﯼ ﻣﻈﻔﺮﯼ ﺳﺎﻭﺟﯽ”
.
.
فقط به نظر میای اما خودت نمیای !
.
.
هر حادثه ای که حادثه نیست !
حادثه یعنی آمدن تــو …
.
.
نبودنت به جان برگها افتاده است ، زمستان بی تقصیر است !
.
.
همبازی قدیم ؛ چشم نگذار …
آنقدر از تو دورم که با شمردن همه اعداد هم پیدایم نمی کنی !
.
.
گاهی زندگی یعنی دوست داشتن تو ، بی هیچ امیدی !
.
.
زنگ میزنم از طرفت به خودم !
حرف میزنم به جایت با خودم !
راستی صدایت چه قدر شبیه هق هقم شده است ؟!!!
.
.
تقریبا همه را متقاعد کرده بودم که دیگر دوستت ندارم ، فقط مانده بودم خودم را چطور قانع کنم ؟!!
.
.
همه چیز زود شروع شد
عاشقی ، دلتنگی ، رفتن تو …
اما نمیدانم چرا تمام نمیشود ، عشق تو در من ؟؟؟
.
.
خدایا چشمهای هیچ عاشقی رو واسه رسیدن به عشقش خیس نکن !
.
کاش هرگز ندیده بودمت
لعنت بر چشمی که بی موقع باز شود !
.
.
برگرد ، من نگذاشتم روی صندلی تــــــــو هیچکس بنشیند حتی غــــــبار …
.
.
می گویند با چشمان بسته نمی شود دید
آری می شود ، من هر شب به امید دیدن تو چشمانم را میبندم …
.
.
خسته ام از داشتنی که هیچوقت برایم نیستی !
.
.
گاهی وقتها تمام روزهایت میشود زندگی در یک قاب عکس !
.
.
سخت است “او” کردن “تو”یی که همه ی “من” بودی !
.
.
ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ، ﻫﻮﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ و ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ !