کافی ست ” کمی “ها کنی که ” آب”شوم!
کـه هـسـتـم ، انـجا کـه تو هـسـتی…
که پشت هیچ خط تلفنی صدای تو نیست . . .
که رو برمیگردانم و جای تو خالیست . . .
باید بروم تا دورترها تاسرمرز فراموشی…!
هوای این شهر عجیب آلوده به نفس های توست..!
دلتنگی ام را به سفر گره می زنم…!
تاجاده یاد تو را در من گم کند…!
دلتنگی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم!
نشسته اَم در انتظار ِ روز های ِ مبـادا…
سهم من از تــو ، همـین دلتنگـی ها ییست که . . .
بی دعوت می آینـد و خیال ِ رفتن نـدارند
یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه…
بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره…
وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره…
فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه…!
نمیدانم چرا ، اما برایت سخت دلتنگم
در این مسلک که صورت های بی احساس بسوی قلب های ساده می تازند
من اینجا در صف مرگ شقایق ها برای رنگ چشمان تو دلتنگم . . .
برای دعا کردن واسه نیومدن معلم …
برای قرآن های اول صبح و خوندن سرود ایران اول هفته …
برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار آبی و قرمز …
برای تخته پاک کن و گچ های رنگی کنار تخته …
برای لیوانای آبی که فلوت داشت …
برای روزنامه دیواری درست کردن …
دلم برای همه ی دلخوشی های کودکانه تنگ شده …
گاهی دیدن یک عکس دونفره تو رو یاد اون نمی ندازه !
که چقدر شاد بودی ، که چقدر خندون بودی ، که چقدر جوون بودی !
گاهی آدم ها دلشون فقط برای خودشون تنگ می شه …
آنقدر دور شدی که باید آمدنت را خواب ببینم!
دلتنگی قصه هر شب من است،بدون آن خوابم نمی برد…
نه یادی نه خاطره ای نه حرفی از تو باقی ست…!
اما من با هرچیزی که شبیه توست فرو می ریزم