ای اشک؛
گرم و ارام ببار بر گونه ی من
,ای غم لذت ببر از این همه ازار من…
بوی فراموشی گرفته ام، رنگ تنهایی را
دلشکستگی، بغض و خاموشی چیزی نیست
گمانم تاریخ مصرفم گذشتست…
بــــــآ صدــآی ِ دوستت دارم هـــرکـــَس و نـــآکـــَسی
یک نفر می خواهم
یک نفر را می خواهم ، محکم بزند در گوشم!
بی هیچ دلیلی ، فقط بشکند این بغض لعنتی…
به گمانم بغض هایمان هم ساخت چین هستند
لعنتی ها هر شب میشکنند…
به من حق بده
که میل به خوردن نداشته باشم
ایین بغضها که
تو به خورد من میدهی
خنده هایم با بغض و حرفهایم با مکث همراه شده اند
تنم را نمیدانم
روحم سخت گریان است!!
دیدم دوباره باهمیم!
ازخواب پریدم!دیوانه وار به اطراف نگریستم!
چشمانم پر از اشک شد