لبانت را می بوسم قند دلت آب می شود
و تا ابد نمک گیر شیرینی لبان تو می شوم
بعد از گذشت این همه سال عاشقم هنوز
هر چند اگر نمانده مجال عاشقم هنوز
در آرزوی بوسه ای از آن لبم ، ببین
با این همه امید محال عاشقم هنوز
اینقدر می بوسیدمت که دائمی بشی
یک فرصت به من بده که غلط ببوسمت
که از روی آن هزار بار تمرین کنم
من می میرم که این لحظه ها را زندگی کنم
اما لب هایت عجب تعادلی برقرار کرده است
بگذار آوازه عشقمان چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند
آنها که بر سر جداییمان شرط بسته اند