من ، مسئله ای ساده هستم ، حل می شوم . . .
روزی در آغوشت !
در تلاطم آغوشت
احمقانه است شناگر ماهری بودن
در تو
تنها باید غرق شد . . .
یه جمله هســت که میتونه داستان رو عوض کنه . . .
حرف نزن بیا بغلم . . .
خواب هایم بوی تو را میدهند . . .
شاید آن دورترها نیمه شب در آغوشم میگیری !
گاهی وقت ها
دلَت برای یکی ، چنان تنگ می شود
سفت بغلَش هم کنی
بازهم ؛ دلتنگی !
غصه دارند
دست هایم
وقتی
لمس آغوشَت را
هر شب فقط
خواب می بینند . . .
مرا در آغوشت بفشار
بگذار دل ضعفه بگیرم
از اینهمه عاشقانه های محکم ِ تو . . .
بی واسطه به آغوشم برگرد پیش از آنکه مرگ پا در میانی کند !
حلقه ی بازوانت تنگ تر می شود و من آزادتر گُم می شوم میان دنیایی که فقط اندازه ی یک من جا دارد !
.
ادم گاهی دوس داره غرق شه
نه در قصه نه در خیال
ادم دوس داره گاهی تو یه اغوش غرق شه . . .
بی شک آغوش تو هشتمین عجایب دنیاست !
واردش که میشوی زمان بی معنا میشود . . .
اگر تمام راه های دنیا را اشتباه رفته باشم . . .
آغوشت را درست آمده ام . . .
گرمایی بوده ام همیشه . . .
اما بین خودمان بماند؛ سرمایی میشوم وقتی پای آغوش تو درمیان باشد !
وقتی نیستی
زانو هایم رادرآغوش می گیرم
تاهمه بدانند :
آغوشم جای هرکسی نیست . . .
.