تا زنده ام می نشینم به انتظارت . . .
شاید هم نیایی ! من کارم را می کنم . . .
دلم از هزار راه ِ رفته ، بی تو باز گشته است !
ایوب هم اگر بود ، چشم می بست از انتظار آمدنت . . .
خیلی وقت است فراموش کرده ام کدامیک را سخت تر می کشم ؟
رنج !
انتظار !
یا نفس را . . .
آنقدر چشم ، انتظار آمدنت نشستم که تمامی دربهای باز ، بر روی پاشنه انتظار پوسیدند . . .
تو را در باد گم کرد و به انتظار نشست و نمی دانست مسافران باد را بازگشتی نیست . . .
همچنان سخت میگذرد در انتظار کسی که هیچ اُمیدی به آمدنش نیست . . .
نیستی و نمیدانی در انتظارِ تو کاسه ی صبر که هیچ !! صبر کاسه هم لبریز شده !
هر شب که انتظارت را می برم به روز / شرمنده ام که بی تو نفس میکشم هنوز
و حالا انتهای کوچه شعر / منم با انتظاری مبهم و زرد
ولی ایکاش جادوی نگاهت / غزل های مرا غارت نمی کرد
صدای تپش قلبت از فرسنگها هر پرستویی را عاشق میکند !
چه رسد به دلی که به انتظار نشسته . . .