دوست ندارم شمع باشم تا تو شادی ها فوتم کنن دوست دارم سیگار باشم تا رفقا دودم کنن
من و سیگار درد مشترکیم …
از هردویمان کسی خوب کام گرفت و بعد زیر پا له کرد درست زمانیکه به آخر رسیدیم
دلم چیزی نمی خواهد
بجز
یک اتاق تاریک
یک نخ سیگار
و خوابی به آرامی یک
مرگ
زندگی میگفت از هر چیز مقداری باقی می ماند
دانه های قهوه در شیشه، چند سیگار در پاکت و کمی درد در آدمی
تکلیف گفتنی ها که معلوم است،
زحمت نگفتنی ها هم افتاد بر گردن سیگار
این سیگار که در دست من است
می سوزد و صدایش در نمی آید
درست مثل خود من در دست خاطرات تو
باز هم شب شد
هجوم تنهایی با تلنگر خاطره ها
آسمان تاریک و یک ستاره خاموش
بغض کهنه و قدیمی و دود سیگار
سلامتی یک نخ سیگار که حداقل میدونم قبل من با کسی لب نگرفته
چه لذتی دارد دعوا کردن باتو
اعصاب خوردیهایش به کنار
به کشیدن یک نخ سیگار در بالکن می ارزد
خیالت تحقق می یابد با کمی تنهایی و پاکتی سیگار نازنینم
عادت ندارم سیگارم را با آتش دیگران روشن کنم عزیز
دلم با آتش دیگران سوخت برایم کافی بود رفیق
تلخی این سیگار
شیرین تر از
دروغ های توست
این بار سیگار را بکش از طرفی که میسوزد
تا بدانی چه میکشم
باشی یا نباشی زندگی میگذرد
اگر باشی با تو
اگر نباشی با سیگار
ساز دهنی ام زنگ زده
نفسم کوک ندارد
سیگار بدهید
کوک گلوست سیگارم
خدایا
بارون از تو سیگار از من بیا باهم بریم قدم بزنیم
یک کام سیگار مهمان من باش
خیالت راحت
بی ضرر است
بویش هم از بعضی آدم نماهای متعفن کمتر است
به قیمت سفید شدن موهایم تمام شد ولی آموختم که:
ناله ام سکوت باشد
گریه ام لبخند
و تنها همدم, سیگار
به سلامتی سیگار که سوخت وصداش در نیومد
لعنتی
لای انگشتام رو باید انگشتای تو پر میکردنن سیگار
سیگار روشن کردن مثل روشن کردن تلویزیون برای دیدن خاطراته، با هر کامی که میگیری فقط کانالشو عوض میکنی