نمیدانم از آن جانب چه حال است ؟
امروز روز آخر است فراموشت می کنم
اما چه فایده که با هر طلوع خورشید
مرگ هم تو را از خاطرات و ذهن من پاک نخواهد کرد
سلامتی اونی که فک می کنیم تونستیم فراموشش کنیم
ولی وقتی تنهاییم ، تو سکوت شب می بینیم چقد دلمون هواشو کرده !
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند
آنچنان در تنهایی خود غرق می شود
که دیگر با هیچ تلنگری بر نمی خیزد
مشترک مورد نظر قصد فراموشی دارد
جــناق می شکستیم می گفتیم : ” یادم تــــو را فرامــــوش ”
ولی امـــــــروز ، تمام استخوانهـــــایم شکــــــــسته باز هم تو را فراموش نکردم !
راحت تر از خاطره ی عطر گیجی در هوا
که با رهگذری تازه از کنارت رد می شود
باید قبول کنی فراموش شدنت را !
فراموش شدن همیشه از نبودن نیست !
گاهی از نزدیک شدن زیاد فراموش می شی … !
انسان ممکن است با یک نفر بیست سال زندگی کند
می تواند با یک نفر بیست دقیقه وقت بگذراند و تا آخر عمر فراموشش نکند
که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده
بـــرای فـــرامـوش کــردنــَـت ، هـَــر شــَـب آرزوی آلـزایـمـــر مـی کنـــَـم
خــوش بــه حــالِ تـو کــه وقتــی ” او ” آمـــد
بـدونِ هـیـــچ دردِ ســَــری فـــرامــوشـــَـــــم کـــَــردی
برای بودن ، گاهی لازم است که نباشی !
شاید نبودنت بودنت را به خاطر آورد
اما دور نباش ، دوری همیشه دلتنگی نمی آورد
مثل فراموشی خاموش کردن چراغ حیاط خلوت است