چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست . . .
دلتنگ مباش ، من قلبم را سایه بان دلت کردم و چشمانم را در انتظار دیدنت . . .
من نمی دانستم ، که سر انجام چه آید به سرم ؟
تو مرا خوب نگر ، شاید این بار ببینی که تو را منتظرم !
تمام روز و شب با بیقراری / به شوق روی تو بیدار هستم
اگرچه بی غرورم زنده اما / به شوق لحظۀ دیدار هستم
تا کی در انتظار میگذاری به زاریم ؟ ازآن بعد از اینهمه چشم انتظاریم . . .