سیگارهای تلخ مرا به خوابهای شیرین بردند
کاش می توانستم خوابهایم را به تصویر بکشم !
.
.
دلم سیگار می خواهد ولی نه برای کشیدن
برای داغ کردن دستی که خوبی میکند !
.
از وقتی رفته ای ، در خانه هرج و مرج شده
سیگارهایم به گلدان های مظلوم شمعدانی زور میگویند !
.
.
وای از روزی که شریک خاطره هایت یک شماره خاموش باشد و یک سیگار روشن !
.
.
ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺩﺭﺩ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻥ ﺍﺯﻫﻢ ؛ ﻧﺦ ﺑﻪ ﻧﺦ !
.
.
شعرهایم مثل خاکستر سیگار می سوزند تا تو را بسازند !
.
.
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﮑﺶ ﺗﺎ ﺳﺘﺎره اﯼ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ !
.
.
دیروز دست هایش میان دست هایم بود امروز عکسش و فردا سیگار !
.
.
همیشه می گویی ترک کن این سیگارهای لعنتی را
به تو قول می دهم که به زودی ترک کنم این خودِ لعنتی را !
.
.
و ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻣﺜﻞ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﯽ ﺑﺮﻓﯽ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﮐﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ !
.
.
خاموش شدی در من ، درست مثل سیگاری نیمه که پرت کرده باشند میان جوی !
.
.
این سیگار که در دست من است ، می سوزد و صدایش در نمی آید ؛ درست مثل خود من در دست خاطرات تو !
.
.
سیگار را باهیچ چیز عوض نمیکنم
برگرد ، ثابت کن دروغ میگویم !
.