از جان دادن هم سخت تر است این خنده های مصنوعی !
حسرت چـــیــزی نــیســت که من بـــخــورم ، حسرت اون چـــیزیه که به دلــــت میـــذارم . . . !
باورکن خیلی سخت است
وفادار دست هایی باشی
که یکبار هم لمسشان نکرده ای
هرچیزی ک جلوی سقوطم را بگیرد زیباست . . . !
حتی طناب دار. . . !
از یه جایی به بعد توی هیجان انگیز ترین لحظه ها هم فقط نگاه می کنی !
موسی عصایت را قرض می خواهم برای نجات دلهایی که بی گدار به آب زدند . . . !
ﺗﻮ ﺟﺎ ﺯﺩﻱ
ﻣﻦ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ
ﺍﻭ ﺟﺎ ﮔﺮﻓﺖ
و ﻫﻤﻴﻦ یک ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ !
متنفرم از دوست داشتن ی که درک نمیشه و جز سد شدت راه موفقیّت نتیجه ای نداره
شبیه کسی که از یک آدرس تنها پلاکش را می داند ، در ازدحام آدمها و خیابانها دنبال دستهایت می گردم !
شهامت میخواهد دوست داشتن کسی که
هیچ وقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد
روزی خواهد آمد که دردم را بفهمی ؛
روزی که دیگر هیچ دردی را نمی فهمم !
اونی که از پشت خـــنجر فرو کرد تو قــــلبم عـــطر تنش آشنا بود !
آن عطر را خودم برایش خریده بودم !
خسته ام ، نه از راهی که آمده ام یا انتظاری که گاه امانم را میبرد !
خسته ام از تکرار ندیدنت . . .
تعطیل است مثل جمعه ها ، تمام حوصله ی من !
هــر جـــا کــه سخـــن از اعـتـمـــاد اســت . . .
.
.
بـگــــذریــم خــنـدم میـگـیـــره