loading...
نـایـن مـدل | برترین پایگاه تفریحی خانواده
ناین مدل بازدید : 92 8 سال پیش نظرات (0)

 

 sms koodakane جوک و اس ام اس های کودکانه

معلم: وقتی گفته می شود «من می روم، تو می روی، او می رود» چه زمانی است؟
شاگرد: این زمانی است که زنگ خورده و ناظم هم جلوی در ایستاده.
.
.
.
دانش آموز: آقای فروشنده!
فروشنده با مهربانی گفت: بله پسرم!
دانش آموز: تقویم امسال رو دارید؟
فروشنده: بله چه شکلی می خواهی؟
دانش آموز: اون شکلی که توش تعطیلی زیاد داشته باشه!
.
.
.
معلم: یک یکی می شه چند تا؟
شاگرد: فکر نمی کنم خیلی بشه!!
.
.
.
اولی: فیلم دیشب را تا آخر دیدی؟
دومی: بله
اولی: من خوابم برد. آخرش چی شد؟
دومی: هیچی، فیلم تمام شد.
.
.

در ادامه مطلب ببینید…


.
اولی: چرا ماهی ها نمی توانند حرف بزنند؟
دومی: تو خودت اگر دهانت پر از آب باشد می توانی حرف بزنی؟
.
.
.
تلفن مدرسه زنگ زد و مدیر گوشی رو برداشت.
مدیر: بفرمایید.
صدا: آقای مدیر، پسرم امروز نمی تواند به مدرسه بیاید.
مدیر: شما کی هستید؟
صدا: من پدرم هستم.
.
.
.
یک نفر سوار آسانسور می شود، می بیند نوشته اند: ظرفیت :۱۲ نفر
با خودش می گوید :عجب! حالا ۱۱ نفر دیگر را از کجا بیاورم؟
.
.
.
کچلی به سلمانی میرود همه نگاهش می کنند
میگه : چیه ؟ اومدم آب بخورم !!

.
.
.

اوّلی: اگر گفتی بهترین راه مبارزه با مگس چیست؟
دوّمی: بهترین راه این است که آن ها را یکی یکی بگیریم و قلقلکشان بدهیم؛ وقتی خنده شان گرفت کمی فلفل توی  دهانشان بریزیم و رهایشان کنیم.
.
.
.
اوّلی: «اگر گفتی چرا وسط قرص خط دارد؟»
دوّمی: «برای اینکه اگر از گلو پایین نرفت، آن را با پیچ گوشتی بپیچانیم!»
.
.
.
ایرج: بیژن چرا روزهای آفتابی باخودت چتر می آوری
بیژن :آخه روزهای بارانی بابام چتر را می برد.
.
.
.
اولی: شبی که زلزله آمد شما خیلی ترسیدید این طور نبود؟
دومی: بله همین طور بود از ترس به خودم لرزیدیم ولی مثل این که زمین بیشتر از ما ترسیده بود چون خیلی بیشتر می لرزید.
.
.
.
از مردی پرسیدند:«چه رنگی را دوست داری؟» کمی فکر کرد و گفت:«رنگ کم رنگ»
.
.
.
معلم:«چرا در آخر ماه ، ماه پنهان می شود آیا می دانی کجا می رود؟»
شاگرد:«آقا حتماً می رد حقوقش را بگیرد.»
.
.
.
مادر: پسرم برو مغازه الکتریکی، یک مهتابی بخر!
پسرک به مغازه که رسید، یادش رفت چی باید بگه…
کمی فکر کرد و گفت: آقا ببخشید می شه یک متر لامپ بدید.
.
.
.
گروهی که تازه پیشاهنگ شده بودند، به اردو رفتند اما چون تجربه نداشتند،
نمی توانستند غذای خود را درست کنند
مربی از آن ها پرسید: آیا چیز مهمی را فراموش کرده اید؟
یکی از آن ها پاسخ داد: بله آقا… مامانم رو!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
ناین مدل بروزترین پایگاه تفریحی خانواده ، ساعات خوشی را برای شما در این وبگاه آزرو دارد...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    مطالب بیشتر در چه دسته بندی باشد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3673
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 112
  • تعداد اعضا : 10
  • آی پی امروز : 402
  • آی پی دیروز : 50
  • بازدید امروز : 1,988
  • باردید دیروز : 72
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,988
  • بازدید ماه : 5,325
  • بازدید سال : 31,853
  • بازدید کلی : 5,925,112