ای عشق مدد کن که به سامان برسیم
+
+
.حالا سامان هم نشد آرمان.
والا به جعفرم راضی هستیم
هر که در عشق سر از قله بر آرد هنر است
همه تا دامنه کوه تحمل دارند
چون باد صبا در به درم
با عشق و جنون هم سفرم
شمع شب بی سحرم
از خود نبود خبرم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم
چند بوسه ای طلب دارم ،
و چند آغوش بدهکارم …
این حساب هارا صاف کن ،
مرا عزراییل منتظر است …
نماز عشق مرا آبرو از آن باشد
که قبله می کنم آغوش مهربان تو را